141-یه رویا

یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم

تا که خوب خوب بشه زخمای دلواپسی
عشقو مرهم میکنم روی دلها میذارم

تو وجود آدما حس آشنایی هست
مثل حس من و تو . اسمشو ما میذارم

عزم آدما بلند . روح آدما وسیع

توی شعرم واسشون . کوه و دریا میذارم

توی بحت جاده ها . هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم

من مسافر و غریب . اما لبریز یقین
میدونم تو راه عشق همه رو جا میذارم

یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم

 

 

      پ.ن:ناصریا روحت شاد و  یادت گرامی

 

140- جنبش یک بشر

پیرمرد از 24 سال پیش با همین محله خو گرفته است و به همین خاطر هم فقط وقتی برآشفته می شود که می شنود قرار است همین را هم تخریب کنند.
نا امیدی مطلق او را قوی کرده است،انگار چون دیگر امیدی ندارد،از کسی هم نمی ترسد.
---------------------------------
"بودریار"فیلسوف فرانسوی در جایی گفته بود: من نا امیدی همراه با شیطنت و سرخوشی را به امیدواری همراه با سختی و ناکامی ترجیح می دهم.
-----------------------...
 
اما حکایت "دوشواری" فقط حکایت نا امیدی نیست،دوشواری می تواند واقعیت را هم تغییر دهد،می تواند بدی ها را حذف کند و خوبی ها را برجسته،دوشواری نمیگوید اینجا آب ندارد،نمی گوید اینجا گاز ندارد بلکه با صدای بلند و با افتخار اعلام می کندکه در این 24 سال،کسی از او { دزدی } نکرده است.
این دلیل برای او کافی است که به محله اش به شرایطش افتخار کند. او این افتخار را بزرگ می کند و مثل پتک بر سر مصاحبهگر می کوبد و می تواند تقریبا" مطمئن باشد که هیچ جای دیگر مشابه این افتخار را نمی توان پیدا کرد.

فکر کن در محله ای بنشینی،آن هم نه یک سال و دو سال بلکه 24 سال و هیچ کس حتی یک چوب هم از تو برندارد!

* اگر این مصاحبه فقط خنده دار بود نمی توانست چهار سال در این فضای مجازی که عمر ستاره ها و پدیده هایش گاهی به یک هفته هم نمی رسد،دوام بیاورد.
موج های زیادی در این 4 سال در فضای مجازی به راه افتاده است و باز خاموش شده،اما چراغ "دوشواری" در این 4 سال روشن مانده است،و کمتر کسی است که از اهالی ثابت جامعه مجازی باشد و در هفته دست کم یک بار به لینک یا محتوایی که رنگ و نشانه ای از دوشواری داشته باشد بر نخورد!

* آیا روزی می رسد که هریک از ما،شاید نه رو به دوربین،که با خودمان زمزمه کنیم: <<دوشواری؟! اینجا که! دوشواری نیست!>> آیا این ترس این هراس این تهدید نیست که چراغ دوشواری را در همه این 4 سال،در فضای مجازی زنده نگه داشته است؟
با تشکر از دانیال طاهری
--------------------------------
چکیده ای از هفته نامه شماره 499 چلچراغ - به قلم حسین شیخ الاسلامی

139- شین مثل شین آباد

 

 سهم تو از نفت سرزمینت سوختن بود....

و سهم ما شنیدن حرفهای بی ربط  و تو جیه های

یک وزیر و حرص و جوش........!!!

اگر استیضاحش نکنید!پولی که می گیرید حرام است....

 خدا روح آنی که رفت را شاد و آنانی که ماندن  را  تسکین

 و جسم شان را شفا دهد....

 

 

 

شین مثل شین آباد

 

 

138-پایان کارآموزی

 

امروز به طور غیر رسمی روز پایان دوره کارآموزی ام در یکی از بهترین آزمایشگاه های استان بود

محیطی بسیار گرم و صمیمی و عالی با کادر با تجربه و مسئولیت پذیر

اولین روز که رفتم کمی استرس داشتم.از کمی!کمی بیشتر

 اما نوع برخورد و فضای موجود موجب برطرف شدن استرسم شد.

 امروز موقع خداحافظی با کارکنان دلگیر بودم......

  امیدوارم بعد از اتمام مراحل اداری و تسویه حساب با دانشگاه .به عنوان کادر

در کنارشان باشم....البته اگه ازم بخوان.

 با اتمام کاراموزی فصل جدیدی از رویدادهای زندگی ام آغاز می شود و شنبه های ناتمام

 به اتمام می رسند

شنبه ای که همه می گویند و ناتمام می ماند.... دیگر در ذهن من جایی ندارد

 شنبه من امروزست و این ساعت....شنبه ای که مدل گوشی ام پایین تر می آید

 ساعات خوابم کمتر می شود.کارهایم هدف دار تر می شوند.....برنامه ریزی بخش کوچکی از

زندگی ما را تشکیل می دهد.این عمل کردن هست که به برنامه ریزی ها هویت می دهد....

هویتی که زندگی را برایمان شیرین تر می کند....

 

137-نابرده رنج

 

خداوندا کمکم کن تا یک عمل گرا باشم نه یک شعار گرا.

.

.

 

امسال هم روز دانشجو گذشت و تا حدودی دانشجو حساب میشدم.

 

خداوندا کمک کن تا سال آینده هم دانشجو باشم.نه اینکه تو کاراموزی بمونما

 منظورم اینکه بتونم به یه مرتبه بالاتر برسم.

 .

 .

 .

برام هیچ حسی شبیه تو نیست،کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه،همین که کنارت نفس میکشم 

..

یه وقتایی اینقدر حالم بده،که می پرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من،همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمیکنی،کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه،همین که فکرمی برای من بسه . . .

    

  

   پ.ن:و هنوز هم این اهنگ رو خیلی دوست دارم .....

 

136- شرافت پزشکی

 

چند پست قبل گفتم  که بعضی از پزشکا درآمد میلیاردی دارن

 اما به چه قیمتی!!

 .....................

شرافت از دست ‌رفته ‌ی پزشکی
حدود دو ماه پیش نیمه‌های شب، یکی از بستگانم مشکلی براش پیش آمد و رفت اورژانس. و متخصص قلب تجویز کرد: آنژیوگرافی.
نتیجه: 20 درصد گرفتگی قلبی. تجویز: درمان دارویی.چند هفته گذشت و قرعه‌ی کار به نام پدر و مادر خودم افتاد.تجویز: آنژیوگرافی.تنها شانس ما این بود که پسرخاله‌ام از آمریکا آمده‌ بود ایران. نسخه ها رو دید و گفت «مشکل که دارد، ولی چرا آنژیوگرافی؟ توی ایران مگر سیتی‌آنژیو ندارید؟». این اصطلاح جدید ِنجات‌بخش را پی گرفتیم و رسیدیم به بیمارستان قلب و دی و بیمارستان ‌امام خمینی. آمار گرفتیم از این‌طرف و آن‌طرف که فرق‌اش را ببینیم با آنژیوگرافی، که پزشک‌های قلب همگی گفتند «به دقت آنژیوگرافی نیست، نکند گول بخورید ها!».حالا حسن سیتی‌آنژیو این بود که تیغ نمی‌زدند رگ کشاله را پاره کنند و یک دوربین بفرستند توی رگ‌ها. یعنی خون نمی‌پاشید تا سقف اتاق آنژیوگرافی. بعد هم یک کیسه‌ی شن نمی‌گذاشتند روی پای آدم که خون نزند بیرون. یک ماده‌ی رادیواکتیو تزریق می‌شد و با یک دستگاه شبیه ام آر آی همان کار انجام می‌شد. بدون هیچ ترس و اضطرابی. بدون ریختن یک قطره خون.فقط گیر کرده‌بودیم سر آن «به دقت آنژیوگرافی نیست، گول نخورید ها».حالت واضح و مشترکی که توی چشم‌های همه‌ی آن متخصصین قلب دیدم «جاخوردن بود». نمی‌دانستند ازکجا فهمیده‌ایم اسم سیتی‌آنژیو را. به پدرم گفتم بیشتر مشورت کند، که بوی پول دارم حس می‌کنم!! . تحقیق انجام شد و نتیجه جالب بود. «سیتی آنژیو» نه تنها دقت‌اش کم‌تر از آنژیو نبود، که مقایسه‌شان شبیه بود به مقایسه‌ی فلاپی‌دیسک و دی‌وی‌دی. تفاوت تکنولوژی‌ها بالای بیست‌سال بود.دل‌مان قرص شد و هردوشان جمعا با هزینه‌ای حدود هشتصدهزار تومان سیتی‌آنژیو را انجام دادند و شکر خدا مجموع گرفتگی هردوشان روی هم 20 درصد هم نبود. آن شرافت گم‌شده کجاست؟عرض می‌کنم.هزینه‌ی آنژیوگرافی (که تیغ دارد و ترس و خون) حدود یک تا یک‌ونیم میلیون تومان برای هر نفر است ، و هزینه‌ی سیتی‌آنژیو حدود چهارصدهزارتومان.زمانی که صرف آنژیوگرافی می‌شود با احتساب یک تا دو شب بستری بودن بعد از آن (جدای از وقت‌های پذیرش و نوبت‌دهی و...) حدود دو روز است، و وقتی که صرف سیتی‌آنژیو می‌شود (باز هم جدای از پذیرش و نوبت‌دهی و...) حدود نیم‌ساعت. ترس و اضطراب‌شان را هم مقایسه نکنم که لابد می‌دانید.پس گیر این پزشک‌های متخصص قلب کجاست؟مشکل خیلی پیچیده نیست. آنژیوگرافی را فقط متخصص قلبی که دوره‌ی مخصوص آنژیوگرافی را دیده‌باشد می‌تواند انجام بدهد، ولی سیتی‌آنژیو را یک رادیولوژیست (که البته او هم باید دوره دیده‌باشد) می‌تواند انجام دهد. یعنی انحصار آنژیوگرافی دست صنف خودشان است و انحصار سیتی‌آنژیو دست دیگران. چون طبیعتا یک مرکز پزشکی ترجیح می‌دهد برای انجام کاری مشابه، حقوق خیلی کم‌تر یک رادیولوژیست را بدهد تا حقوق بالاییک متخصص قلب را.خوب تجارت کثیف متخصصین قلب (که فرق می‌کند با جراح قلب) را که می‌بینید،اما حالا عمق فاجعه کجاست؟عمق فاجعه این‌جاست که این جماعت نخورده و ندار نیستند. هشت‌شان گرونه‌شان نیست. خیلی راحت می‌توانند ماهی شش هفت میلیون تومان دربیاورند (وخیلی هم بیشتر از این‌ها). اما باز گداصفتانه چشم‌شان دنبال درصدی است که از هر آنژیوگرافی به‌جیب می‌زنند، بی‌این‌که به فکر سلامتی و راحتی بیمار باشند. حتی گستاخی و دزدی (که اتفاقا حقیقت معنای دزدی همین‌جاست) را به‌حدی می‌رسانند که تمام تلاش‌شان را به‌کار می‌گیرند برای پشیمان کردن بیمار از دست‌یابی به راه تشخیص جدیدتر و کم‌هزینه‌تر و آسان‌تر، تازه اگر بگذریم از هماهنگی‌های پلیدشان برای «ناشناخته ماندن» این تکنولوژی.بعد از پدر و مادرم دایی‌م هم رفت سراغ چک‌آپ. ده سال پیش آنژیوگرافی کرده‌بود و حالا باید دوباره تست ورزش می‌داد. مشکل داشت تست‌اش.تجویز:آنژیوگرافی.پیش چهار-پنج‌تا از بهترین متخصصین قلب تهران رفت (که اگرهر شخصی فکر می‌کند صداش به جایی می‌رسد خواست اسامی را به‌اش می‌دهم) و همه گفتند آنژیوگرافی. آنقدر چرب‌زبانی و بازاریابی کرده‌ بودند برایش که ما هرچه می‌گفتیم بیا اول برو سیتی‌آنژیو، -با این‌که می‌ترسید از آنژیوگرافی- قبول نمی‌کرد و استدلال پزشک را پذیرفته‌بود به این توجیه که اگر رگ‌اش گرفته‌بود همان‌جا یک‌باره برایش بالن می‌زنند یا استنت می‌گذارند و چه و چه. تاکید هم کرده‌بودند «اورژانسی»‌ست و حتا از سفر با ماشین یا هواپیما یا هر وسیله‌ی دیگری منع‌اش کرده‌بودند و نوبت اضطراری هم بهش داده‌بودند «همین فردا صبح».به هر زحمتی بود راضی‌ش کردیم برود سیتی‌آنژیو و رفت و نتیجه: گرفتگی جزیی.درمان: یکی دوتا قرص فقط.این فریاد را کجا باید زد؟ به کی باید گفت پزشک‌های مملکت تبدیل‌شده‌اند به حساب‌های بانکی ناطق؟ جالبی قضیه می‌دانید کجاست؟کمی بیشتر تحقیق کردیم، قیمت دستگاه سیتی‌آنژیو کمتر از سه‌میلیون دلار است. پولی که یعنی هیچ! ولی فقط سه‌تا توی ایران داریم. چرا؟ چرا؟ چون آن‌ها که باید تایید کنند خودشان متخصص قلب‌اند و بازارشان به‌خطر می‌افتد..

 

«... سوگند یاد می‌كنم كه: از تضییع حقوق بیماران بپرهیزم و سلامت و بهبود آنان را بر منافع مادی و امیال نفسانی خود مقدم دارم...»

 کسب اطلاعات بیشتر در ویکی پدیا

 

135- حسین پاینده اتدی الصلاتی *

دو روز! تو ساله که میشه همه مردم شهر رو دید

 یکی تاسوعا و دیگری عاشورایی حسینی هست

 کسی  برایشان دعوت نامه نفرستاده بود حتی تجمع عظیم مردم اردبیل بخاطر

تبلیغات تلوزیونی نبود،در تعجب بودم.برای انتخابات و راهپیمایی ها هم تبلیغات میکنند

برای دعوت به عزادری هم اینقدر تبلیغات میکنند

 حسین آنقدر برای همه عزیز هست که احتیاجی به این کارها نیست

 دوستی گفت:روز عاشورا دو جا حال و هوای خیلی متفاوتی دارد

 یکی کربلا و دیگری اردبیل،

من این حرف را باور دارم،اگر تو هم روزی بیایی یقین پیدا میکنی

 

باور کن بازهم حسین مظلوم  است این را از خرج چند صد میلیونی یک همایش

 مربوط به عزادری ایام محرم فهمیدم

 باور کن حسین بازهم هم مظلوم است،این را از دیگهای بزرگ برنج و  خرجهای چند ده میلیونی

 و زنی فقیر که کودکش هم با او گدایی میکرد فهمیدم.

 

 اما هنوز نمیدانم چرا باید با این همه فهمیدن خودمان را به نفهمی و ندیدن بزنیم.

 بلند حرف نزن ممکن است کناریت...

 

 دو پست آخر این دوست وبلاگ نویس خواندنی بود...: perspective :...

 

 **عنوان این پست برگرفته از یک شعر عاشورایی به زبان آذری  می باشد.