آیا شما همه چیز را درباره خانواده تان می دانید؟درباره والدین خود؟ درباره پدر بزرگ و مادربزرگ
درباره برادر و خواهر خود ،درباره عمه و دایی تان،آیا آنها همه چیز را درباره شما می دانند !
همه خانواده ها رازهای دارند،رازهای بزرگ و کوچک،رازهای که خنده دار یا غم انگیز اند
......
در خانه ای واقع در آکسفورد،خانواده ای مشغول خوردن صبحانه هستند...کارول به همراه همسرش
جان! و جوزف ،پدر جان،آنها صحبت می کنند درباره پراگ زیرا کارول بخاطر شغلش همه ایام کریسمس
را در آنجا خواهد بود....
......
جوزف در پراگ متولد شده است اما او وقتی که مرد جوانی بود شهر را ترک کرده است،او اکنون پیرمردی هست که خیلی دوست دارد قبل از مرگش دوباره پراگ را ببیند...اما او می ترسد.
بیاد می اورد یکی از کریسمس ها را در پراگ
سالها پیش ،در کریسمس مسیر زندگی او به کلی تغییر یافت...
بخشی از مقدمه کتاب کریسمس در پراگ نوشته جویس هانام
پی نوشت۱:متن کتاب به زبان انگلیسی می باشد که خودم ترجمه کردم....سطح این کتاب
۱هستش .یعنی با دونستن ۷۰۰کلمه انگلیسی میشه این کتاب رو ترجمه کرد.برای ترجمه کتاب اصلی باید بیش از ۴۷۲۰رو حفظ کرد...که فکر کنم خانم شین (مشاور خوبم)بتونن ترجمه کنن....
پی نوشت۲:گاهی بعضی پیشامدها منو متعجب می کنه....چند وقت پیش یکی از اقوام واسمون یه بوقلمون آورده بوده(یه لحظه یاد داستان کباب غاز افتادم....انصافا جالب و خواندنی بود)پدرم سرش رو برید و مادرم چند روز پیش آبگوشت بوقلمون گذاشت(البته من از آبگوشت مرغ و بوقلمون خوشم نمی یاد،بخاطر داشتن لپه...)
در حال خوردن ناهار اخبارم تماشا می کردیم که گوینده گفت:امشب شب کریسمس هست ،آمریکایی ها در این شب بوقلمون می خورند.....هیچی دیگه نمردیم و بوقلمون کریسمس هم خوردیم...(به قول شماعی زاده:جلل الخالق جلل الخالق ماشاالله)